رمان فانتزی
The Master and Margarita by Mikhail Bulgakov
The Return of the King - The Lord of the Rings 3
A Court Of Mist And Fury 2 by Sarah J. Maas
Carry On by Rainbow Rowell
کتاب The Serpent and the Wings of Night by Carissa Broadbent
کتاب A Soul of Ash and Blood Book 5 by Jennifer L. Armentrout
American Gods by Neil Gaiman
Heartless by Marissa Meyer
The Night Circus by Erin Morgenstern
دو شعبده باز کهنه کار که از دیرباز با یکدیگر رقابت داشته اند مارک و سلیا شاگردان دست پرورده شان را برای رقابت در سیرکی که فقط از غروب تا طلوع خورشید باز است آماده میکنند رقابت بین این دو آغاز میشود و هریک میکوشد با برپایی چادرهای شگفت انگیز و خیره کننده بر رقیبش چیره شود اما این رقابت به جایی کشیده میشود که این دو استاد کارکشته هرگز احتمالش را نمیدادند و شاگردان آنها خیلی دیر میفهمند که شکست چه هزینه ی گزافی به همراه دارد سیرک شبانه داستانی جادویی خیال انگیز و عاشقانه است که خطوط بین واقعیت و تخیل را تار میکند و دنیایی را می آفرینند که در آن غیر ممکن ممکن میشود چهره ها تغییر میکنند گذشت زمان کندتر میشود و یک مرد میتواند سایه ای نداشته باشد
A Court of Wings and Ruin 3 by Sarah J. Maas
آن نقاشی دروغی بیش نبود. دروغی درخشان و زیبا، آکنده از غنچههای صورتی کمرنگ و پرتوهای گسترده خورشید. دیروز آغازش کردم؛ جستوجویی بیهدف در باغ رُز نهفتهی آنسوی پنجرههای باز کارگاه را. در لابهلای خارهای درهمتنیده و برگهای اطلسی و تپههای سرسبزی که تا دوردستها گسترده شده بود. بهاری بیامان و همیشگی. اگر جسارت به خرج میدادم و این منظره از دربار را به تصویر میکشیدم، خارهای درنده، گلهایی که نور خورشید را از گیاهان کوچکتر از خود میربود و تپههای ممتد قرمزرنگ میبود. اما هر ضربهی قلممو روی بوم وسیع نقاشی حسابشده بود؛ هر پیچوتابی از رنگهای ترکیبشده نه فقط برای به تصویر کشیدن بهاری خوشمنظر، بلکه برای ترسیم دنیایی روشن بود. گرچه نه خیلی خوشحال؛ اما خرسند بودم از اینکه درنهایت از هراسهایی رهایی یافتم که با تلاش آنها را فاش کردم. به گمانم طی هفتههای گذشته همچون یکی از این نقاشیها، با مهارت و ظرافت رفتار کرده بودم. شاید اگر انتخاب میکردم آنگونه که دلم میخواهد خود واقعیام را نشان دهم، آراسته به چنگالهایی درنده میشدم که زندگی را از همراهان کنونیام میربود؛ و سپس آن تالارهای مجلل را خونآلود ترک میکردم. اما هنوز نه.