رمان فانتزی
کتاب Catching Fire - Hunger Games 2
The Two Towers - The Lord of the Rings 2 سخت
The Hobbit سخت
کتاب Nightbane (The Lightlark Saga Book 2) by Alex Aster
The Tales of Beedle the Bard by j.k rowling
New Moon-The Twilight Saga-book2
حماسه ي گرگ و ميش سري رمان تخيلي و عاشقانه اي متشکل از چهار کتاب است که توسط نويسنده آمريکايي استفاني مير نوشته شدهاست. استفاني ميِر نويسنده و تهيهکننده آمريکايي است که بيشتر به خاطر نگارش سري گرگ و ميش مشهور است. اين سري بيش از صد ميليون نسخه در سراسر دنيا فروش رفته و به 37 زبان دنيا ترجمه شد. سري گرگ و ميش درباره زندگي بلا سوان است که به فورکس، واشنگتن نقل مکان کرده و با يک خونآشام104 ساله به نام ادوارد کالن آشنا شده و عاشق وي ميشود. داستانها از نگاه بلا سوان نوشته شدهاست.
کتاب Eclipse-The Twilight Saga-book3
حماسه ي گرگ و ميش سري رمان تخيلي و عاشقانه اي متشکل از چهار کتاب است که توسط نويسنده آمريکايي استفاني مير نوشته شدهاست. استفاني ميِر نويسنده و تهيهکننده آمريکايي است که بيشتر به خاطر نگارش سري گرگ و ميش مشهور است. اين سري بيش از صد ميليون نسخه در سراسر دنيا فروش رفته و به 37 زبان دنيا ترجمه شد. سري گرگ و ميش درباره زندگي بلا سوان است که به فورکس، واشنگتن نقل مکان کرده و با يک خونآشام104 ساله به نام ادوارد کالن آشنا شده و عاشق وي ميشود. داستانها از نگاه بلا سوان نوشته شدهاست.
Hannah Green and Her Unfeasibly Mundane Existence
HANNAH GREEN and Her Unfeasibly Mundane Existence، هانا گرین فکر میکند که داستان او از همه عادیتر است، اما او در شرف کشف این است که سایهها در زندگی او دنیایی را پنهان کردهاند که در آن هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد نیست: این که ماشینی قدیمی و سری وجود دارد که اعمال بد را به انرژی تبدیل میکند و این که برخی از قارچها میتوانند صحبت کنند _این که پدربزرگ او بیش ۱۵۰ سال با شیطان دوست بوده و حالا آنها به کمک او نیاز دارند…
A Court Of Mist And Fury 2 by Sarah J. Maas
کتاب Legendary(caraval book2) by Stephanie Garber
American Gods by Neil Gaiman
Dance of Thieves (book 1)
Quidditch Through The Ages J.K.Rowling
A Court of Wings and Ruin 3 by Sarah J. Maas
آن نقاشی دروغی بیش نبود. دروغی درخشان و زیبا، آکنده از غنچههای صورتی کمرنگ و پرتوهای گسترده خورشید. دیروز آغازش کردم؛ جستوجویی بیهدف در باغ رُز نهفتهی آنسوی پنجرههای باز کارگاه را. در لابهلای خارهای درهمتنیده و برگهای اطلسی و تپههای سرسبزی که تا دوردستها گسترده شده بود. بهاری بیامان و همیشگی. اگر جسارت به خرج میدادم و این منظره از دربار را به تصویر میکشیدم، خارهای درنده، گلهایی که نور خورشید را از گیاهان کوچکتر از خود میربود و تپههای ممتد قرمزرنگ میبود. اما هر ضربهی قلممو روی بوم وسیع نقاشی حسابشده بود؛ هر پیچوتابی از رنگهای ترکیبشده نه فقط برای به تصویر کشیدن بهاری خوشمنظر، بلکه برای ترسیم دنیایی روشن بود. گرچه نه خیلی خوشحال؛ اما خرسند بودم از اینکه درنهایت از هراسهایی رهایی یافتم که با تلاش آنها را فاش کردم. به گمانم طی هفتههای گذشته همچون یکی از این نقاشیها، با مهارت و ظرافت رفتار کرده بودم. شاید اگر انتخاب میکردم آنگونه که دلم میخواهد خود واقعیام را نشان دهم، آراسته به چنگالهایی درنده میشدم که زندگی را از همراهان کنونیام میربود؛ و سپس آن تالارهای مجلل را خونآلود ترک میکردم. اما هنوز نه.