رمان فانتزی
Caraval by Stephanie Garber
Doctor Sleep by stephen king
ارواح ساکن در هتل اورلوک همچنان دست از سر دن برنداشته اند و او دهه هاست که می خواهد از شر ناامیدی، اعتیاد و خشونتی که از پدرش به ارث برده، خلاص شود. او سرانجام به شهری در نیوهمپشایر می رود، به انجمن الکلی های بی نام و نشان می پیوندد و شغلی در خانه ی سالمندان پیدا می کند؛ دن در این آسایشگاه، از باقی مانده ی قدرت «درخشش» خود استفاده می کند تا لحظات نهاییِ آرامی را برای افراد در حال مرگ بسازد. روزی دن با دختری به نام آبرا استون ملاقات می کند. آبرا صاحب قویترین درخششی است که تا به حال دیده شده و همین قدرت اوست که دن را به میانه ی نبردی برای نجات روح و جسم آبرا می کشاند. رمان دکتر اسلیپ، نبردی بزرگ میان نیروهای خیر و شر را به تصویر می کشد و بدون شک، طرفداران پرتعداد و دوآتشه ی رمان و فیلم «درخشش» را به وجد می آورد.
کتاب The Ballad of Songbirds and Snakes book 4 A Hunger Games
Harry Potter And The Chamber Of Secrets -Book2 جلد سخت
کتاب دوم روایت کننده ی دومین سال وورد هری در مدرسه ی جادوگری است. این داستان روایت کننده ی طلسمی است که چند تن از دانش آموزان و هم چنین گربه ی سرایدار را خشک کرده است. همه هری را مقصر این کار می دانند، اما او باید برای اثبات بی گناهی خود، تالار اسرار را پیدا کند
Harry Potter And The Goblet Of Fire-Book4 جلد سخت دو جلدی
Harry Potter and the Half-Blood Prince-Book6
Harry Potter and the Cursed Child - Parts One and Two - Harry Potter 8 جلد سخت
The Two Towers - The Lord of the Rings 2 سخت
The Tales of Beedle the Bard by j.k rowling
New Moon-The Twilight Saga-book2
حماسه ي گرگ و ميش سري رمان تخيلي و عاشقانه اي متشکل از چهار کتاب است که توسط نويسنده آمريکايي استفاني مير نوشته شدهاست. استفاني ميِر نويسنده و تهيهکننده آمريکايي است که بيشتر به خاطر نگارش سري گرگ و ميش مشهور است. اين سري بيش از صد ميليون نسخه در سراسر دنيا فروش رفته و به 37 زبان دنيا ترجمه شد. سري گرگ و ميش درباره زندگي بلا سوان است که به فورکس، واشنگتن نقل مکان کرده و با يک خونآشام104 ساله به نام ادوارد کالن آشنا شده و عاشق وي ميشود. داستانها از نگاه بلا سوان نوشته شدهاست.
Quidditch Through The Ages J.K.Rowling
A Court of Wings and Ruin 3 by Sarah J. Maas
آن نقاشی دروغی بیش نبود. دروغی درخشان و زیبا، آکنده از غنچههای صورتی کمرنگ و پرتوهای گسترده خورشید. دیروز آغازش کردم؛ جستوجویی بیهدف در باغ رُز نهفتهی آنسوی پنجرههای باز کارگاه را. در لابهلای خارهای درهمتنیده و برگهای اطلسی و تپههای سرسبزی که تا دوردستها گسترده شده بود. بهاری بیامان و همیشگی. اگر جسارت به خرج میدادم و این منظره از دربار را به تصویر میکشیدم، خارهای درنده، گلهایی که نور خورشید را از گیاهان کوچکتر از خود میربود و تپههای ممتد قرمزرنگ میبود. اما هر ضربهی قلممو روی بوم وسیع نقاشی حسابشده بود؛ هر پیچوتابی از رنگهای ترکیبشده نه فقط برای به تصویر کشیدن بهاری خوشمنظر، بلکه برای ترسیم دنیایی روشن بود. گرچه نه خیلی خوشحال؛ اما خرسند بودم از اینکه درنهایت از هراسهایی رهایی یافتم که با تلاش آنها را فاش کردم. به گمانم طی هفتههای گذشته همچون یکی از این نقاشیها، با مهارت و ظرافت رفتار کرده بودم. شاید اگر انتخاب میکردم آنگونه که دلم میخواهد خود واقعیام را نشان دهم، آراسته به چنگالهایی درنده میشدم که زندگی را از همراهان کنونیام میربود؛ و سپس آن تالارهای مجلل را خونآلود ترک میکردم. اما هنوز نه.