گرگ هفلی توی بد دردسری افتاده. به اموال مدرسه خسارت وارد شده و گرگ مظنون درجه‌ی یک ماجراست. اما واقعیت این است که او بی گناه است یا دست کم خیلی در ماجرا دخیل نیست...

Diary of a Wimpy Kid - Hard Luck

گرگ هفلی چیز بزرگی را از دست داده است. بهترین دوستش را ولی جفرسن او را ول کرده و با کسی دیگر دوست داشته است. گرگ برای تغییر این وضعیت دست به دامن شانس و اقبال میشود. آیا توپهای جادویی اش همه چیز را درست میکند یا این که گرگ بیچاره این بار هم به بدشانسی از نوع خفن دچار شده است؟

 فشار روی گرگ هفلی طاقت فرسات. مادرش فکر می کند بازی ها کامپیوتری خیلی از توان ذهنی اش را گرفته و به همین دلیل او را مجبور کرده که کنسول بازی را زمین بگذارد و روی خلاق خود را نشان دهد. در همین جریان ها او یک بسته پاستیل کرمی پیدا می کند و فکری در سرش جرقه می زند: با ساختن یک فیلم ترسناک خواسته ی مامان را در زمینه خلاقیت برآورده می کند... آیا او با ساختن این فیلم مشهور و ثروتمند خواهد شد؟ یا این که زدن به سیم آخر در این ماجرا، شرایط او را بدتر از قبل می کند... 

"یک سفر خانوادگی با ماشین حتما خیلی خیلی جالب خواهد بود... مگر این که شما عضو خانواده‌ی هفلی باشید! سفر، اولش با کلی خوشی و خوش‌بختی شروع می‌شود، اما ناگهان ورق برمی‌گردد. توالت پمپ‌ بنزین، مرغان دریایی حریص، یک بچه گربه‌ی فراری، گورستان و... عمرا چیزهایی نیستند که گرگ هفلی بخواهد باهاشان سروکله بزند. اما حتی بدترین سفر جاده‌ای هم می‌تواند یک جور ماجراجویی بزرگ تلقی شود و این چیزی‌ است که گرگ هفلی حالا حالاها فراموشش نمی‌کند...

Diary of a Wimpy Kid - The Ugly Truth