رمان ترسناک
Frankenstein In Baghdad
IT by Stephen King
بيست و دومين شاهکار از استاد ژانر ترسناک و نويسنده بزرگ Stephen King. آثار اين نويسنده به قدري در بين مردم محبوبيت دارد که اکثر نوشته هاي اين نويسنده آمريکايي تبديل به فيلم شده است. بيست و هفت سال پيش هفت پسر بچه در يک تابستان وحشتناک در شهر Derry, Maine با موجودي شيطاني شبيه به يک دلقک به نام Pennywise the Dancing Clown مبارزه کرده اند.
A Stranger in the House
سه پسر - دو نفر سیزده ساله و یکی چهارده ساله که به تازگی سبیل پشت لبشان سبز شده بود - عادت داشتند وحشیانه بدوند. در این محلۀ شهر، بچهها خیلی زود بزرگ میشوند. شب دیر به خانه میآیند. از آن بچههایی نیستند که پشت رایانه بنشینند، تکالیف انجام بدهند و زود به رختخواب بروند. بیرون پرسه میزنند، دنبال دردسر هستند. خب! به نظر میآید که دردسر هم پیدا کردند...
One of Us is Lying
Misery by Stephen King
the outsider stephen king
If It Bleeds by Stephen King
کتاب «اگر پای خون در میان باشد» جدیدترین اثر «استیون کینگ» نویسنده ی بزرگ خاطره انگیزترین تجربه های دلهره، ترس، خیال و وحشت چند دهه ی اخیر ادبیات جهان است. این کتاب شامل چهار داستان است که هرچند ادامه ی یکدیگر نیستند، اما وجوه مشترک بسیاری دارند که وجود آنها را در یک مجموعه و کنار هم معنادار می کند.
Survive the Night by Riley Sager
The Silent Patient by Alex Michaelides
The Shining by stephen king
کینگ این رمان ترسناک را در سال ۱۹۷۷ میلادی نوشته و با الهام از سطری از ترانه «کارمای شخصی» اثر «جان لنون»، ترانهسرای بریتانیایی، آن را نامگذاری کرد. این سومین کتابی است که کینگ در طول عمر خود منتشر کرده است. این اثر باعث توفیق فراوان وی شد. «درخشش» بعد از شکستهای فراوان کینگ در آغاز نویسندگیاش، به اثری پرفروش تبدیل شد و جایگاه او را به عنوان نویسنده کتابهای وحشتآفرین تثبیت کرد.
Pet Sematary by stephen king
The Green Mile by stephen king
من به راستی خیلی خسته ام. خسته از دردی که می شنوم و احساس می کنم.خسته از سرگردانی برروی جاده ها،تنها همچون سینه سرخی درباران،هرگزیار غاری نداشته ام که زندگی ام را بی وقفه در کنارش ادامه دهم،هرگز یار غاری نداشته ام که به من بگوید،ما از کجا آمده ایم،آمدن بهر چه بوده،وبه کجا می رویم.من خسته ام،خسته از آدم هایی که بایکدیگر بد رفتاری می کنند.تمام این چیزها مثل خرده های شیشه درون سرم جرینگ جرینگ می کنند.من خسته ام.خسته از تمام دفعاتی که قصد کمک داشته ام،اما موفق نشدم.خسته از سرگردانی در تاریکی.بیش از هرچیز،خسته از درد و رنج بسیاربسیارفراوان،اگر قدرت داشتم،به درد ورنج خاتمه می دادم اما چنین قدرتی ندارم.انسان ها به دلیل عشق شان به یکدیگر کشته می شوند،به دلیل عشق شان به یکدیگر.هرروز همین اتفاق می افتد.درهمه جای دنیا